انسان متمدن برای تولیدمثل قوانینی را وضع کرد تا انسانها دارای هویت شخصی باشند. لذا ازدواج قانونی شد تا فرزندان دارای پدر و مادر مشخص باشند و اگر زوجی مشکلی برای داشتن فرزند میداشتند بهروشهای سنتی یا طبی درمانهایی را انجام میدادند و اگر درمان نمیشدند یا فرزندخوانده انتخاب میکردند یا قید فرزند را میزدند یا اینکه از هم جدا میشدند.
با امکانات وسیعی که اینک برای درمان ناباروری بهوجود آمده و تقریباً مسألهی عقیمی یا نازایی با روشهای ART قابل حل شدهاند تمام معادلات، قوانین، سنتها و بهطور کلی ملاحظات اخلاقی قابل قبول گذشته باید بازنگری شوند و اندیشمندان و قانونگذاران رابطهی جدیدی که بین والدین و فرزند ایجاد میشود را قابل قبول برای اجتماع کرده و به عبارت دیگر اخلاقی کنند.
بهنظر میرسد در مورد اهدای جنین، رحم اجارهای، اهدای تخمک و اسپرم هنوز مسائل و نکاتی وجود دارد که نمی تواند به این سادگی از نظر اجتماع قابل قبول باشد. مسأله تنها مربوط به ارتباط ژنتیک یا مسائل ارث نیست که بتوان با وضع قوانین راه حلی برایش متصور شد چون موجودی به نام فرزند در میان است و این موجود نیز دارای حق و حقوقی است که نتوانسته خواستهاش را بیان کند ولی آیا 20 سال بعد اگر سوال کرد که چرا بدون نظرخواهی برای او تصمیم گرفته شده آیا جوابی منطقی داریم؟ از سویی دیگر بیماریهایی که میتواند در اثر حاملگی تشدید یابد و احتمالاً باعث مرگ مادر شود، آیا قانون و عرف برای این مسأله راه حل منطقی میتواند داشته باشد؟ آیا این فرزند که قرار است متولد شود و بی مادر باشد حق اعتراض ندارد؟ مسائل مشابه فراوان است که سعی میشود در این مقاله به آنها پرداخته شود.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |