چکیده: (۹۵۳۹ مشاهده)
آموزش امری فعال، تعاملی و دوسویه است که با هدف ایجاد تغییر رفتار در فرا گیرنده و حتی آموزشدهنده اعمال میشود. در این رابطهی فعال و تعاملی بین آموزگار و فراگیر مقتضیاتی نهفته است که توجه بدان ضروری مینماید تا صیرورت فراگیر را به مقصود، تسهیل و تسجیل کند. از آنجا که بخش عمدهی انطباع فراگیرنده از آموزگار بیگفتگوست، از این رو تصور میشود که آموزش باید مبتنی بر آنچه باشد که در زیر میآید:
یکم. آموزگار باید متخلق به مقتضیات اخلاقی باشد که مهمترین آن اتکا به اخلاق باور است. باید اصول اخلاق باور را شناخته و اهتمام بر آن کند، چرا که انعکاس آن در نفسانیات فرا گیرنده هویت و شخصیت وی را شکل میدهد.
دوم. آگاهی بر ساختار پرتکل آموزشی و مبدأ و منشأ آن، کارکرد وهدف آن بر آموزگار الزامی است. چرا که او در افق اکنون واقع شده است و واسطهای برای امتزاج افقهاست، از این رو، مسؤولیت مهم خود را در این گذر حساس باید درک کند.
سوم. چون آموزش یک حرفه تلقی میشود، پس التزام به تعهدات حرفهای مانند روز آمد شدن دانش و روش آموزش ضروری است. اما وقتی از تکنولوژی آموزش صحبت میشود این متصور نیست که یک تکنوکرات، فراگیرنده را یک ابژه تصور کند، بلکه در اینجا با یک سوژهی انسانی طرف است. انسانی که مستقل و با کرامت خواهد بود. آموزگار باید در نظر بدارد که آیا هدف او خلق یک مخلوق طوطی صفت و کاربردی است؟ یا خلق فراگیرندهای خلاق و مبدع و نقاد؟
چهارم. سؤال دیگر این است که تا کجا باید آموزش و رابطهی آموزگار و فراگیر را مقهور تکنولوژیهای نوین کرد؟ بهنظر میرسد باید در حضور و نه غیاب فناورانه، تقابل و تعامل با نیازها و استعدادهای فردی فراگیرنده، آموزش را پیش برد.
نوع مطالعه:
مروری |
دریافت: 1392/7/3 | پذیرش: 1392/7/3 | انتشار: 1392/7/3