فلسفهی پزشکی، یکی از حوزههای زیربنایی در اخلاق و تاریخ پزشکی به شمار میرود. این فلسفه، به لحاظ قدمت، سابقهای طولانی دارد و وضع فعلی آن حاصل تحولاتی است که در طول تاریخ، بر اثر رویدادهای تاریخی، فلسفی، اجتماعی و فرهنگی، در آن ایجاد شده است. یکی از مهمترین بازتابهای این تحول، در تعیین اهداف و مأموریتهای آموزش پزشکی در دورههای مختلف بوده است. در پژوهش حاضر، دو نگرش از مهمترین نگرشهای فلسفی به پزشکی، با هدف بررسی امکانها و حدود هریک در آموزش عمومی، آموزش تخصصی و درمان، با روش توصیفیتحلیلی مقایسه میشود. این دو رویکرد عبارتاند از: فلسفهی «زیستپزشکی» و فلسفهی «انسانگرایانه» که یکی صرفاً، مبتنی بر سازوکارهای زیستشناختی انسان است و دیگری، رویکردی مبتنی بر تمامیت اوست. نتایج پژوهش نشان میدهد آموزش پزشکی، در نتیجهی رویکرد زیستپزشکی، بر آموزش تخصصی متمرکز است و طبابت در آن، بهصورت رابطهای پدرسالارانه انجام میشود؛ درصورتیکه در رویکرد انسانگرایانه، آموزش عمومی، در کنار آموزش تخصصی، قرار میگیرد و بر تمامیت انسان تأکید میشود که در نتیجهی آن، طبابت، بهصورت رابطهای مشارکتی بین پزشک و بیمار محقق میگردد.